سلام. من یه جوان سی ساله هستم. تحصیلکرده و متعهل. راستش این پست رو برای این دارم مینویسم که شاید کمی آروم بشم. من سالها ورزش کردم و تقریبا همه جای این سرزمین رو دیدم. مطالعه میکردم و گاه گاهی هنوز هم مطالعه میکنم.
اما جدیدا خیلی احساس افسردگی میکنم. مهمترینش کارمه. خیلی کارمو دوست ندارم. خوب من سالها درس خوندم و الان با توجه به اینهمه هزینه و عمری که صرف کردم نباید یه لوازم یدکی فروش باشم که اینقدر هم اعصابشو با مشتری های بدقول خرد کنه. و خیلی چیزای دیگه. اما امیدوار هم هستم.
درد من از هدر رفتن عمرمه و از اینکه با توجه به سالها تجربه فعالیت های اجتماعی ام الان حتی نمیشه چیزهایی رو که آموختم رو به جوون ترها یاد داد. افسوس و صد افسوس.
روزگار همینه برادر!
درکت میکنم
و برات آرزوی موفقیت دارم
سلام!ادمها تلاش میکنن که فقط زنده باشن همین!مدار زندگی یاس الود برچرخ تکرار میرود مارا در پس خود می کشد.....
هیچ چیز انگار سر جای خود نیست ..
موفق باشید دوست من
آرش جون خرابتیم
داداش ما جوون بیا ما رو آموزش بده